نویسنده: حجت الله ایوبی

 

فرانسوی‌ها بیش از دویست سال که در آرزوی نظام مطلوب خود می‌کوشند. آنها نظام‌های گوناگون سیاسی را آزموده‌اند و اینک بیش از نیم قرن است که به جمهوری پنجم رضایت دادند. با وجود همه دگرگونی‌ها، نظام سیاسی فرانسه در دوران‌های گوناگون از ویژگی‌های یکسانی برخوردار بوده و پیوستگی معناداری بین همه نظام‌های گذشته به استثنای دوره‌های کوتاه در آنها وجود دارد. روح فرانسوی با نظام‌های تمرکزگرا خو گرفته است. پس از پیروزی انقلاب 1789، بی‌درنگ فرانسوی‌ها باز هم دست به بدامان پادشاه شدند و به جای جمهوری به نظام پادشاهی رضایت دادند. جمهوری اول که نخستین آزمون دموکراسی در این کشور بود، به سرعت به استبداد انجامید و فرایند دموکراسی و جمهوریت را بیش را یک قرن به تأخیر انداخت. خاطره تلخ فرانسوی‌ها از دوران معروف به ترور و وحشت جمهوری اول آنها را به دامان استبداد ناپلئونی غلط‌اند. نظام تمرکزگرایی ناپلئون، با وجود همه اقتدارگرایی‌اش به عنوان مدینه فاضله نانوشته در ذهن فرانسوی‌ها باقی ماند. پادشاهان پس از او همان شیوه را در پیش گرفتند و نوه‌اش پس از چندین دهه به نام او بساط دومین امپراطوری را گسترد. دوگل در نیمه‌های قرن بیستم جمهوری را پی‌ریخت که دست کمی از امپراطوری ناپلئون نداشت. جمهوری کنونی فرانسه که ژنرال دوگل معمارش است، نظامی کاملاً ژنرالی است. رئیس جمهور، ژنرال گونه بر سراسر کشور حکم می‌راند و همه در برابر اراده او تسلیم هستند. هرگاه که اراده کند، مجلس ملی را منحل می‌کند. همه در برابر او پاسخگویند و او تنها در برابر مردم مسئول است. به بیانی دیگر، او در برابر هیچ کس پاسخگو نیست. نخست‌وزیر و اعضای کابینه سربازان گوش به فرمان ژنرال هستند و چاره‌ای جز اجرای موبه‌موی دستور فرمانده را ندارند. نمایندگان مردم از هرگونه دخالتی در تشکیل کابینه ناتوانند. آنها قادر به فراخواندن رئیس به مجلس نیستند، ولی رئیس می‌تواند با پیامی نوشته شده آنها را مورد خطاب قرار دهد. نمایندگان برای شنیدن پیام حاکم الیزه باید بایستند و تنها بشنوند. این نظام بیش از نیم قرن است که در فرانسه حاکم است. فرانسوا میتران سوسیالیست که بیست سال با اقتدارگرایی گلیسیتی جنگید، هنگامی که به الیزه رسید هرگز پایه‌های نظام اقتدارگرا را زیر سئوال نبرد و خود به عنوان ژنرالی تمام عیار چهارده سال بر فرانسه حکمرانی کرد.
با این حال تمرکزگرایی سال‌هاست که به عنوان یک خواست ملی درآمده است. شهرها خواهان قدرت بیشترند. از سال 1982 با تصویب قانون تمرکزگرایی این آرزوی دیرین در حال پیاده شدن است. امروز پایه و اساس قدرت محلی در فرانسه را می‌توان در شهرهای این دیار جست. بدین‌ترتیب، یکی از آرزوهای آلکسی دوتوکویل که واگذاری سامان زندگی شهری به شهرداران و شوراهای شهر بود، جامه عمل پوشید. به نظر می‌رسد که فرانسه با تحقّق این رویا فاصله چندانی ندارد. با اجرای سیاست‌های تمرکزگرایی، روزبه‌روز بر قدرت و اختیارات شهرداران افزوده شد و شهرهای فرانسه شهردار محور شدند. از جمله اختیارات واگذار شده به شهرداری‌ها، اداره امور فرهنگی است؛ به ویژه از زمان فرانسوا میتران رقابت شدید و البته مثبتی بین شهرهای مختلف فرانسه ایجاد شد و یکی از محورهای مهم این رقابت، اجرای برنامه‌های فرهنگی است.
تاریخ احزاب سیاسی در فرانسه هم با دیگر کشورهای اروپایی به کلی متفاوت است. بذر نفرت از احزاب سیاسی از زمان انقلاب فرانسه و شاید به وسیله اندیشه‌های روسو یا دست کم برداشت‌های خاص از این اندیشه‌ها کاشته شد. حزب متهم اصلی دسته‌بندی و ستیزهای سیاسی در فرانسه بود. فرانسه در زمره آخرین کشورهایی است که تحزب را پذیرفت. تا سال 1958 در قانون اساسی فرانسه سخنی از حزب نبود. قانون احزاب ریشه در نیم قرن گذشته دارد و پیش از این، احزاب به عنوان انجمن زیر عنوان قانون انجمن‌های سال 1901 فعالیت می‌کردند. دست راستی‌ها از حزب سیاسی و دست کم از واژه حزب همچنان می‌گریزند و حاضر نیستند تشکل‌های حزبی خود را حزب بنامند. ارتباط احزاب سیاسی دست چپی در فرانسه، برخلاف انگلستان از آغاز قرن بیستم با سندیکاهای کارگری به کلی قطع شد. سندیکاها در منشور آمین، هرگونه ارتباط تشکیلاتی با احزاب سیاسی را ممنوع کردند. بدین‌ترتیب، سرنوشت احزاب کارگری در فرانسه بدون حمایت کارگران از آنها رقم خورد.
نظام حزبی فرانسه هم، از زمان تشکیل تاکنون متفاوت از دیگر کشورهای همسایه رقم خورد، نظام چند حزبی و دوقطبی، از ابتکارهای فرانسوی‌ها است که اتفاقاً سال‌هاست که در این کشور نهادین شده و نشانه‌ای برای از بین رفتنش وجود ندارد.
فرانسوی‌ها مایلند که در همه عرصه‌ها "نه مانند دیگران باشند". در بسیاری از عرصه‌‌ها، مردمان سرزمین گل کوشیدند الگویی فرانسوی و متفاوت با دیگران پی‌ریزند. در عرصه نظام انتخاباتی هم، همچنان می‌توان از الگویی فرانسوی سخن راند. فرانسوی‌ها نظام اکثریتی را از انگلیسی‌ها وام گرفتند، ولی با تعریفی جدید از اکثریت، راهِ خود را از آنها به کلی جدا کردند. نظام اکثریت مطلق یا دومرحله‌ای که در انتخابات مجلس ملی فرانسه به کار بسته می‌شود، فرانسه را به الگویی برای برخی از کشورها درآورد. این نظام در انتخابات ریاست جمهوری و در بخش‌هایی از انتخابات محلی نیز به کار می‌رود. در انتخابات شورهای مناطق و بخش هم فرانسوی‌ها شیوه‌ای نه مانند دیگران را برای تبدیل رأی به صندلی نمایندگی به کار می‌گیرند که در این نوشتار آمده است. گذشت بیش از نیم قرن از جمهوری پنجم، نظام انتخاباتی فرانسه کارایی‌ها و ناکارامدیش را در عمل نشان داد. این نظام انتخاباتی بر آرایش نیروهای سیاسی در این کشور تأثیری فراوان گذاشت. نظام چندحزبی و دوقطبی که هم اینک در این دیار نهادینه شده، یکی از پیامدهای نظام انتخاباتی در فرانسه است. انتخابات دو مرحله‌ای هم بر رفتار رأی دهی در این کشور بی تأثیر نبود. رأی مفید یا استراتژیک از پیامدهای چنین نظام انتخاباتی است.
از دیگر ویژگی‌های نظام انتخاباتی در فرانسه، شیوه نامزدی، به ویژه در انتخابات ریاست جمهوری است. فرانسه نظامی است که رئیس جمهور و رئیس دولت، هر دو ریشه در انتخابات دارند. رئیس جمهور از قدرت فراوانی برخوردار است و نماد وحدت ملی این کشور به شمار می‌رود. نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری به آسانی ممکن نیست و تنها رجال برجسته سیاسی با پیشینه‌ای روشن می‌توانند در این راه گام نهند. بررسی شمار نامزدهای ریاست جمهوری نشان می‌دهد که تعداد اندکی از مردان سیاست به خود اجازه ورود به این عرصه مهم را می‌دهند. در پایان می‌توان گفت که اگر فرانسوی‌ها در بسیاری از عرصه‌ها برخلاف میل قلبی، نتوانستند "نه مانند دیگران" باشند، در پی‌ریزی نظام انتخابانی خود تا اندازه‌ای به این آرزوهایشان رسیدند.
منبع مقاله :
ایوبی، حجت الله؛ (1393)، سیاست و حکومت در فرانسه، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول